هوشنگ معین زاده در معرفی کتاب تازه خود « بشارت، خدا به زادگاهش باز می گردد» گفتگویی داشت با تالار « بنیاد فرهنگ ایران» که در مقدمه این گفتگو اشاره ای داشت به سیر تحولات حرکت روشنگری که آنرا در سایت www.moinzadeh.com آورده است.
* * *
با دورد به دوستان وعزیزانی که در تالار بنیاد فرهنگی ایران گرد آمده اند، و با سپاس از جناب پارسی گرامی که فرصتی برای من فراهم آورد که برای اولین بار با دوستداران فرهنگ ایران گفتگویی داشته باشم. اجازه می خواهم سخنم را با نام کوروش آریامنش آغاز کنم، زیرا دو روز پیش، سالروز کشته شدن زنده یاد دکتر کوروش آریامنش کاروانسالار دلیر حرکت روشنگری برونمرزی بود. مرد بزرگی که با بنیانگزاری سازمان پاسداران فرهنگ ایران کاروانی از فرهنگ دوستان ایرانی گرد آورد و به راه انداخت.
تا یکسال پیش که دوست از دست رفته ما زنده یاد آله دالفک زنده بود، در ششم خرداد هر سال دوستداران کوروش آریامنش را در گورستان پرلاشز گرد می آورد و یاد این عزیز از دست رفته را گرامی می داشت، اما امسال این مراسم به علت درگذشت آله دالفک انجام نگرفت. از اینرو، من از همه دوستداران فرهنگ ایران که در این تالار گرد آمده اند، میخواهم به یاد این مرد دلیر که حق بسیار بزرگی به گردن فرهنگ ایران و حرکت روشنگری دارد لحظاتی سکوت کنیم و از جناب پارسی نیز خواهش کنیم که به یاد کوروش آریامنش و دوست همرزمش آله دالفک و دیگر کوشندگان فرهنگی که رخت از این دنیا بر بسته اند، سرود ای ایران را بگذارند که به اتفاق گوش کنیم. و یاد این عزیزان را گرامی بداریم.....
پخش سرود ای ایران ....... و با سپاس ازهمه دوستان....
فکر می کنم قبل از اینکه گفتگوهایم را در باره کتاب بشارت آغاز کنیم، لازم باشد خودم را به عزیزانی که در این تالار هستند، بشناسانم واشاره کوتاهی به کارهای فرهنگی که انجام داده ام بنمایم تا دوستانی که با من آشنایی ندارند بدانند که به صحبت چه کسی گوش می کنند.
من به عنوان هوشنگ معین زاده حرف چندانی در باره خودم ندارم که بزنم. ولی به عنوان یکی از رهروان حرکت روشنگری که بیش از دوسال به تنهایی بار سنگین این حرکت را به دوش خود می کشیدم، می باید از خودم سخن بگویم، چرا که ممکن است در آینده نیز حادثه ای نظیر کشته شدن کوروش آریامنش از نو اتفاق بیفتد و حرکت روشنگری باز هم متوقف گردد. تجربه حضور من در صحنه مبارزه فرهنگی درآن سالها می تواند سرمشقی برای فرزندان ایران باشد که چطور باید به موقع در صحنه حضور پیدا کنند و چگونه باید از این حرکت فرهنگی پاسداری نمایند.
ضربه ای که در ششم خرداد ۱۳۶۵ با کشتن کوروش آریامنش به حرکت روشنگری وارد شد، نقطه عطفی در مبارزات فرهنگی برونمرزی بود. بعد از آن حادثه تصور رژیم سفاک و باور کسانی که در طول سالهای متمادی در مقابل یورش فرهنگی بیگانه به فرهنگ ایران خاموش و بی تفاوت نشسته بودند، این بود که کمر حرکت روشنگری شکسته شده و با از میان رفتن کوروش آریامنش دیگر کسی جرأت نخواهد کرد این کاروان را به حرکت بیاندازد. واقعیت هم چنین بود، زیرا بعد این حادثه همه گرد آمدگان حرکت روشنگری تقریباٌ صحنه را ترک کرده بودند. معجزه ای لازم بود که این کاروان از نو به پا خیزد، به حرکت بیفتد و را خود را ادامه دهد.
هفت ماه بعد از کشته شدن کوروش آریامنش، من با انتشار اولین کتاب خود بنام « خیام و آن دروغ دلاویز» با اسم واقعی خود، نه اسم مستعار وارد این میدان شدم، و یکی از مبانی بنیادی ادیان، یعنی اصول دین، و بخش معاد آنرا به چالش گرفتم. با این کتاب بود که بانگ جرس کاروان به صدا در آمد و ادامه حرکت آن را به گوش همگان رساند. خود من هم اینجا و آنجا با صدای بلند فریاد می زدم و می گفتم که « با کشتن هر آریامنشی دهها تن آریامنش دیگر قد بلند خواهند کرد تا حرکت فرهنگی ایران از پیمودن راه خود باز نیایستد».
یکسال پس از خیام و آن دروغ دلاویز دومین کتاب خود را با نام «آنسوی سراب» منتشر کردم که این بار خدای ادیان به اصطلاح توحیدی را به تازیانه نقد بستم.
بعد از انتشار این کتاب بود که آرام آرام کسانی که صحنه مبارزه فرهنگی را ترک کرده بودند، بسوی کاروانی که از نو به راه افتاده بود بازگشتند و کاروان آهسته آهسته حرکت خود را آغاز کرد و آرام آرام عظمت و شکوکت خود را باز یافت.
در سال سوم بود که حرکت روشنگری به اوج تحرک خود رسید. در این سال استاد عزیز و گرانقدرما شجاع الدین شفا «تولدی دیگر» را هدیه حرکت روشنگری کرد و دکتر مسعود انصاری که با نام مستعار دکتر روشنگر آثار بسیار پر ارزشی به فرهنگ ایران تقدیم نموده بود، کتاب تازه خود را با نام واقعی خود دکتر مسعود انصاری منتشر کرد و خود من نیز سومین کتابم، را با نام «کمدی خدایان» یا «هفت خوان آخرت» منتشر کردم.
چنین بود که سالهای ۱۳۷۹و ۱۳۷۸ به سالهای پر تحرک حرکت روشنگری تبدیل شد. به عبارت دیگر، هنوز سه سال از کشته شدن کوروش آریامنش نگذشته بود که حرکت روشنگری بر خلاف تصور آخوندها با شتابی غیر قابل تصور به راه خود ادامه داد.
در اینجا با جازه دوستان، لازم است شرح کوتاهی هم از چگونگی شروع حرکت روشنگری و کسانی که در این حرکت نقش و سهمی داشتند بدهم تا اندکی بیشتر به کار بزرگی که گروه معدودی آغاز کردند و به اینجا رسیده است آشنا شویم، چون بسیاری از هم میهنان ما نقش و سهم بزرگی در این تلاش فرهنگی داشتند و دارند که می باید نام و یادشان برای همیشه زنده و جاودان بماند. حرکت روشنگری خارج از کشور به همت تنی چند از هموطنان شجاع ما آغاز شد. به همت آنها بود که ما امروزه شاهد عظیمترین جنبش فرهنگی تاریخ کشورمان هستیم.
این حرکت، یک حرکت سازمان یافته و برنانه ریزی شده نبود. کسانی که آنرا آغاز کردند و آنهایی که به مرور به آن پیوستند و بدان توان و شتاب بخشیدند، هر یک در گوشه ای از این جهان گسترده پراکنده بودند. این فرزندان خوب ایران، ضمن اینکه مسیر و مقصدشان معلوم بود، اما هر کدام جدا از هم و با کوله بار اندیشه هایی که در سر داشتند، و روش های خاص خود طی طریق می کردند و گاهی اوقات حتی خبر از حضور یکدیگر و همسفر و همسو بودن هم نداشتند، ولی هدف همه آنها یکی بود و آن نشان دادن ارزش والای فرهنگ نیا خاکشان و رویارویی با فرهنگ انیرانی که جماعتی بیگانه نسب و بیگانه پرست می خواستند جایگزین فرهنگ اصیل و کهنسال ایران سازند.
اگر بخواهیم بهتر به چگونگی آغاز و روند حرکت روشنگری پی ببریم، ناچاریم به مراحلی که در طول بیست شش سال گذشته طی شده است نگاهی بیاندازیم و ببینیم این حرکت از کجا شروع شده به کجا رسیده و مقصد نهایی آن کجاست.
حرکت روشنگری تا به امروز مراحل مختلفی را طی کرده که هر یک از این مراحل ویژه گی های خاص خود را داشته است:
نخستین مرحله را پژوهشگران ما برعهده داشتند که با جستجو در لابلای متون کهنه و نو، کتب به اصطلاح مقدس ادیان، روایات و احادیت منقول، تاریخ ملل و اقوام، گفته ها و نوشته های اندیشمندان و فیلسوفان و غیره بن مایه های لازم را فراهم و در اختیار کسانی که روز به روز به کاروان حرکت روشنگری می پیوستند، قرار دادند که در این میان می باید از شخصیت هایی مانند استادان شجاع الدین شفا، کوروش آریامنش، مسعود انصاری، بهرام چوبینه، علی میرفطروس، ناصر پاکدامن، پشوتن، جلالدین آشتیانی، منوچهر جمالی، منوچهر تهرانی، باقرمومنی، آرامش دوستدار، رضا مرزبان، نور محمد عسگری و دهها تن دیگر نام برد.
دومین مرحله روشنگری از زمانی آغاز شد که فراوره های پژوهشگران در اختیار و در معرض مطالعه و داوری همگان قرار گرفت. در این مرحله منقدین و نقادان شجاع پا به میدان گذاشتند و کلیت مکتبی را که ریشه هایش در تضاد با فرهنگ ایران بود به تازش گرفتند که شاخص ترین شخصیت های این مرحله زنده یاد کوروش آریامنش، مسعود انصاری، آله دالفک، هومرابراهامیان، زنده یاد هوشنگ زنوزی، زنده یاد حسین ملک، ستار لقایی، رضا اغنمی، رامین کامران، مهدی شمشیری، اندیشه آزاد، حسن عباسی، هوشنگ ایرانی، سعید اوحدی و دهها و صدها ایرانی فرهیخته دیگری هستند که جمع آوری نامشان نیاز به یک تحقیق همه جانبه دارد.
سومین مرحله و به تعبیری مهمترین مرحله را کسانی شروع کردند که با بهره گرفتن از داده های پژوهشگران و نقد کوبنده نقادان پا به میدان گذاشتند تا بر بنای واژگون شده فرهنگ مهاجم بیگانه کاخی بنا کنند که از باد و باران و طوفان در امان باشد، کسانی که می کوشند تا نتیجه تلاش های بی وقفه و کوشش های سر سختانه این بزرگ مردان مراحل دوگانه در درازای زمان مانند کوشش های پیشینیان ما از میان نرود و به فراموشی سپرده نشود.
این کار نیز توسط گروهی دیگری از فرزندان ایران دراز زمانی آغاز شده است. قصه گویی، رمان نویسی، ترانه سرایی، سرودن شعر، لطیفه گویی و طنز پردازی، نمایش و تاتر و فیلم سینمایی و غیره نمونه هایی است که انجام می گیرد تا حرکت روشنگری را پر بارتر و کوبنده تر کند و همه این ایران دوستانی که در حرکت فرهنگی روشنگری شرکت دارند چند هدف را دنبال می کنند:
نخست آنکه حرکت روشنگری از رفتن باز نیاستد، دیگر اینکه با شیوه های متنوع ره آورد های فرزانگان ایران را برای نسل های آینده باقی نگهدارند. سه دیگر اینکه این حرکت را از منزلی به منزل دیگری برسانند تا به مقصد برسد. مقصدی که آرزوی قلبی همه ما ایرانیان ایران دوست از گذشته های دور تا به امروز بوده است.
با این مقدمه بسیار کوتاه و خلاصه، باز می گردم به بخشی از این تلاش که من هم سهمی در آن بر عهده دارم. من علاوه بر قدمی که در به حرکت انداختن کاروان متوقف شده روشنگری انجام دادم که به اختصار از آن یاد کردم، با نوشتن رومان های فلسفی، سهم بسیار کوچکی هم از مرحله سوم را به دوش می کشم و می کوشم با زبان قصه و مطرح کردن مباحث ساده فلسفی، تلاش فرزانگان بزرگی که این حرکت را به راه انداخته اند در حد توان خود هم پایدار نگهدارم وهم در به ثمر رسیدنش یار و یاور آنها باشم.
اکنون که سخن به خود من رسیده، این نکته را نیز به دوستان یاد آور می شوم که من نه نویسنده بودم و نه تحصیلاتم در رشته ادبی، دینی و فلسفی بوده است. رشته تحصیلی من ریاضی و تحصلیلاتم در امور نظامی و فارق التحصیل دانشکده افسری بودم.
بعد از انقلاب سیاه ۵۷ من هم مانند بسیاری از ایرانیان با تامل و تعمق به این باور رسیدم که مشکل اساسی مملکت ما تنها مشکل سیاسی نیست، بلکه مشکل اساسی ما در طول هزار و چهارصد سال گذشته مشکل فرهنگی بوده و هنوز هم هست. از اینرو با فرصتی که داشتم به مطالعه و به جستجو پرداختم و در پی این جستجوهای کنجکاوانه به حرکتی پیوستم که از هزار سال پیش پدران فرزانه ما راه آنرا برای ما باز و مسیر آنرا به ما نشان داده اند.
من نخستین کتابم را با نام «خیام و آن دروغ دلاویز!» در سن شصت سالگی منتشر کردم. این کتاب در همان چند ماه اول انتشار چنان شهرتی پیدا کرد که تا آنروز در خارج از کشور شهرت هیچ کتابی به پای آن نرسیده بود.
هم اکنون این کتاب به چاپ چهارم رسیده که اگر امکانات لازم را برای تجدید چاپ آن میداشتم، این کتاب تا به امروز به چاپ های خیلی بیشتر می رسید. با این حال جماعت کثیری بر این باورند که خیام و آن دروغ دلاویز پرخواننده ترین کتاب چاپ خارج از کشور است .
دومین کتاب من با نام «آنسوی سراب» یکسال بعد از خیام و آن دروغ دلاویز منتشر شد و اکنون به چاپ سوم رسیده است.
سومین کتاب من با نام «کمدی خدایان یا هفت خوان آخرت» یک سال بعد از آنسوی سراب منتشر شد و این کتاب نیز به چاپ سوم رسیده است.
چهارمین کتاب من با نام «آیا خدا مرده است؟» یکسال بعد از کمدی خدایان منتشر شد که به چاپ دوم رسیده و بیش از یکسال است که در بازار کتاب نایاب است که هنوز امکان تجدید چاپ آن برایم فراهم نشده است.
و اکنون که با شما سخن می گویم، دو هفته ای است که پنجمین کتابم با نام «بشارت، خدا به زادگاهش باز می گردد» منتشر و در دسترس هم میهنان عزیز قرار داده ام.
کتاب هایی که من تقدیم هم میهنان خود کرده ام، با اینکه به دلیل سوژه های بکر و اندیشه های نویی که در این کتاب ها مطرح شده است، بیش از هر کتابی در مطبوعات و رسانه های خبری بازتاب داشت، اما هنوز آنطور که باید و شاید این کتاب ها مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار نگرفته اند. امیدوارم این کار تا زمانی که من زنده هستم انجام بگیرد تا بتوانم پاسخگوی آنچه نوشته ام باشم.
آنچه در این جا به آگاهی دوستان رساندم ، نوعی معرفی و شیوه تازه ای برای شناساندن خود بود. اگر به مطالبی اشاره کردم که گفتنش از زبان من ممکن است این سوء تفاهم را در بعضی از دوستان بوجود بیاورد که قصدم تعریف از خود بود، صمیمانه پوزش می خواهم، اما لازم بود این نکات گفته می شد. مسائلی که مطرح شده گوشه هایی از تاریخ واقعی حرکتی است که که ما آنرا حرکت روشنگری می نامیم، حرکتی که می باید ما را به رهایی فرهنگ ایران از فرهنگ های بیگانه برساند.
با سپاس
پاینده ایران
درفـــــش کــاویـــــانی
http://derafsh-kaviyani.com/parsi/